دلم از این زنگی سیر شده!
دلم تنگ است از این زندان که نامش زندگی باشد!
اگر این زندگی باشد دگر زندان کجا باشد!
دگر عاشق نخواهم شد!
روم بر کنج می خانه! که می نوشان صفا دارند! ولی دوستانمان جفاکارند!
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم آذر ۱۳۹۱ ساعت 13:14 توسط زارع
|